نگین
مهیار:پاشو مگه خرسی؟
_مهیار بذار بکپم
مهیار:نگین پاشو وگرنه خودم بلندت می کنم
_هر کار دوس داری بکن
دیگه صدا نیومد می خواستم دوباره بخوابم ک یهو پریدم عین موش آب کشیده شده بودم به مهیار نگا کردم ک بخاطر خنده قرمز شده بود
_میکشمت
افتادم دنبالش اون بدو من بدو صداشو شبیه زنا کرد:
-کامی عشقم کجایی بیا خواهرتو بگیر رحم کردش دوباره؛ کامیار از اتاقش اومد بیرون
کامیار:باز چیکارش کردی؟
مهیار:به من چه خواهرت دیونس
آخر گرفتمش
_من دیونم؟کامی جون برو تو پارچ آب بریز با ادویه مخصوص
منظورم فلفل بود چون مهیار به فلفل حساسیت داشت کامیارم رفتو با پارچ آب برگشت
_حالا نوبت حموم مهی جونه
آبو خالی کردم روش عین بزغاله شد یهو تنش دون دون زد اونم منو دنبال کرد سری رفتم تو اتاقم درم قفل کردم اونم عین گاو شاخدار به در لگد میزد
مهیار:تو که آخر بیرون میای دیگه
صدا نیومد رفتم جلو آیینه من نگین۲۲ سالمه بچه آخر خونوادم دو تا داداش دارم کامیار و مهیار کامیار۲۴ سالشه و مهیار۲۳ سالشه قیافمم چشام آبیه موهامم قهوه ای روشنه تا زیر کمرم شاید عجیب باشه ولی پلیسم هستم الانم می خوام با دو تا از رفقام برم بیرون اسماشونم کیمیا و آیداس رفتم دم کمد ی مانتوی آبی با شلوار سفید پوشیدم شالو کفشمم باهاشون ست کردم خب آماده که شدم چجوری بیرون برم؟ یهو چشم خورد به پنجره رفتم طرفش بازش کردم بسم لله گفتمو پریدم خداروشکر زندم رفتم طرف ماشین ولی قبل رفتن باید یکم مهیارو حرص بدم بهش زنگ زدم جواب داد
مهیار:التماس نکن کشتمت
_کی خواست التماس کنه بیا ل**ب پنجره
مهیار:نگین چیکار کردی؟
اومد دم پنجره براش دست تکون دادم از قیافش معلوم بود داره حرص میخوره
_فعلا مهی جون
قطع کردم سوار ماشین شدمو رفتم دنبال اون دوتا ش*ا*س*ک*و*ل
***
کیمیا
از رو تختم بلند شدم به آیدا زنگ زدم بعد دوتا بوق جواب داد
آیدا:ها
_ب*ی*ش*و*ر درس حرف بزن
آیدا:بیخیال چی می خوای؟
_حاضری؟
آیدا:آره منتظر نگینم
_اکی بای
آیدا:بای
قطع کردمو رفتم تا آماده بشم رفتم دم آیینه من کیمیام ۲۲ سالمه تو بانک کار میکنم قیافمم چشام سبزه موهام قهوه ایه تا زیر کمرم ی داداش دارم اسمش ماکانه ۲۳ سالشه خب بسه دیگه رفتم طرف کمد بازش کردم ی مانتوی قرمز با شلوار سیاه پوشیدم کفشو شالمم ست کردم رفتم پایین ماکان پایین بود
_داداش من میرم بیرون منتظر نگین میمونم
ماکان:باشه عزیزم برو بسلامت
رفتم پایین بعد ۱۰ دقیقه اومدش سوار شدم
_سلام
نگین:علیک
_عین آدم بلد نیستی جواب بدی؟
نگین:نیازیه بگم نه؟
_نه تشکر
سرشو تکون داد قبلن خیلی دختر شوخی بود ولی هشت ساله خیلی بداخلاقو مغرور تر شده به کسیم نگفته حتی برادراش آخر میفهمم
نگین:تموم شد دید زدنت؟
_کی تورو نگا کرد؟
نگین:عین قورباغه داری نگام میکنی
_درس حرف بزن بداخلاق
نگین:ساکت شو
حرف نزدم چون اگه باهاش دهن به دهن بشم اونه که آخر برنده میشه پس تمومش کردم نگام کرد
نگین: تو که اخلاقمو میدونی پس ناراحت نشو
_نه ناراحت نشدم دیگه حرفی نزدیم....
***
آیدا
وای این رهام داره رو مخم اسکی میره من با داد:
- مامان
مامان:چهخبرته دختر خونرو گذاشتی رو سرت
_به شازده پسرت چرا چیزی نمیگی؟
رهام:به من چه تو بی جنبه ای
_من بی جنبم یا شوخیای تو مسخرس؟
امیر:بس کنین عین سگ و گربه افتادین به جون هم دیونه ها
رهام:تو یکی ساکت بچه
امیر:یه سال بیشتر اختلاف سنی نداریما نره غول تازشم من با این بازو هام یکی بزنمت عین انجیر له شده پخش زمین میشی
رهام:وایا نشونت میدم انجیر له شده کی میشه
بیا حالا این دو تا شرو کردن منم بیخیالش شدم ولی اومدم خونه آدمش میکنم رفتم تو اتاقم یبار دیگه خودمو برانداز کنم من آیدام ۲۲ سالمه بچه آخر خونوادم دو تا برادر خولوچلم دارم اسماشون رهامو امیره رهام ۲۳ سالشه و امیر۲۴ سالشه قیافمم چشام آبیه موهامم قهوه ای تا زیر کمرم تو آیینه خودمو نگا کردم ی مانتوی بنفش با شلوار سفید پوشیدم شالو کفشمم ست کردم با رفیقم کیمیا تو بانک کار می کنم رفتم پایین
_من دارم میرم خدافظ
همه خدافظی کردن رفتم پایین منتظر اون خنگا موندم بعد ۵ دقیقه اومدن سوار شدم
_سلام علیک
کیمیا:سلام
نگین:علیک
_باز که بداخلاقی مغرور
کیمیا با چشم اشاره میکرد که خ*ف*ه شم
نگین:من که همیشه اینجوریم امروز می خوام یکم شاد باشم فقط بخاطر شما دوتا
کیمیا سری لپشو ب*و*س کرد
نگین:اه توفیم کردی چندش
کیمیا:بوسای من لیاقت میخواد
نگین:آره لیاقتش فقط برا سوسکاس
کیمیا:ب*ی*ش*ع*و*ر
نگینم یه جواب دندون شکن بهش داد که نگم بهتره
_خب کجا بریم؟
کیمیا:بریم پارک بعدم بریم رستوران همیشگی
قبول کردیمو رفتیم همنجایی که کیمیا آدرس داد مطمئنن خیلی خوش میگذره جانم....