درحال تایپ رمان ماهینو| زهرا کاربر انجمن رمان ایران

[Lady_zahra]

نام رمان: ماهینو
نام نویسنده: @<zahra hosseiny>
نام ناظر: @silvermoon

پی نوشت:
اول باید بگم که دوس میدارم پی نوشت بزارم نیاین پروف ترورم نکنین /:
دوم اینکه برای این رمان من خیلی زحمت کشیدم (؛
شب و روز فکرم درگیر این بود که رمانم خوب میشه یا نه...
و از شانس خوبم ناظرم کیانا شد ♡_♡
این رمان بر اساس واقعیت نیس /: بلکه از اسمش هم معلومه که فانتزیه (:
آها این اولین رمانی هست که مینویسم گیر ندید
خب دیگه پر حرفی نمیکنم (:
با نگاه زیباتون بهم روحیه بدید ☆_☆

 

[Lady_zahra]

#مقدمه

Life it seems will fade away
زندگی انگار کمرنگ تر و کمرنگ تر می شود

drifting for day avery day
هر روز بیشتر دست خوش پیش آمد می شود

getting lost withing my self
از درون گم گشته ام و سرگردان

nothing matters no one's else
دیگر هیچ چیز و هیچ* بی ادب نشو *اهمیتی ندارد


I have lost the will to live
اراده زیستن را گم کرده ام

simply nothing more to give
حقیقتا چیزی برای بخشیدن ندارم

there is nothing more for me
هیچ چیز دیگری برایم باقی نمانده

need the end to set me free
باشد که مرگ بگشاید بند را از دست و پای من

things not what they used to be
دیگر مانند گذشته ها نیستند

missing one inside for me
در درونم احساس کمبود کسی را می کنم

deathly loss this can't be real
گمگشتگی مرگبار، این نمی تواند واقعی باشد

( fade to black از metallica )

 

[silvermoon]

خواهشمندم قبل از تایپ رمان خود،قوانین زیر را مطالعه فرمایید:

اطلاعیه قوانین تایپ رمان|انجمن رمان ایران

جهت اطلاع ازپاسخ پرسش های خودبه تاپیک زیرمراجعه کنید:

⚜پرسش وپاسخ رمان نویسی⚜

برای درخواست جلدرمان بعدازده پست درتاپیک زیردرخواست دهید:

تایپک جامع درخواست جلد| انجمن رمان ایران

وبرای تحویل جلدرمان :

تاپیک جامع دریافت جلد رمان| انجمن رمان ایران

بعداز۲۷پست گذاشتن رمان برای نقداجباریست:

▓قوانین فراخوان نقد و تگ گیری رمان ها▓

 

[Lady_zahra]

#پارت_اول
در خونه رو بستم و کلاه سیوشرتم هم انداختم روی سرم.
طبق معمول تیپم اسپرت و دخترونه بود...
یه سیوشرت مشکی با یه مانتو سرمه ای زیرش، یه شلوار مشکی و یه کفش سورمه ای که روش آرم adidas بود.
نگاه بی شرمانه پسر ها روم اذیتم می کرد.
من بر خلاف دختر های دانشگاهمون که نگاه پسر ها بهشون اعتماد به نفس کاذب می داد از نگاهشون خوشم نمیومد.
بالاخره به ایستگاه اوتوبوس رسیدم.
ماشین داشتم ولی از رانندگی متنفر بودم...
خب میگین چرا ماشین خریدم؟
من نخریدم که پدر جان خریده.
با اینکه هزار بار بهش گفتم من از ماشین و رانندگی متنفرم، باز هم کار خودش رو کرد.
پاهام درد گرفته بود انقدر که سراپا ایستاده بودم تا اوتوبوس بیاد، رفتم روی نیمکتی نشستم و منتظر اومدن اوتوبوس شدم.
هوف کی حوصله جکسون (استادمون) رو داره؟...
امروز هم امتحان داریم، این جکسون بیکاره هر روز امتحان می گیره؟
یعنی...
با صدای ناشناس خانومی افکارم نصفه و نیمه موند:
-عزیزم اوتوبوس اومد سوار نمیشی؟
بدون توجه بهش به سمت اوتوبوس قرمز رنگ جلوی روم حرکت کردم.
صداش رو شنیدم که می گفت:
-وا دیوانه...
یه پوزخند ریز روی لبم نقش بست.
سوار اوتوبوس شدم و روی صندلی کنار پنجره نشستم و چشمام رو بستم...

 

[Syed ali]

محتوا ۱۵
فرم صفر
قلمتو تقویت کن
مهمه داستان از کجا شروع میشه
بجای اینکه بگی تیپم اسپرت بود و وارد جزییات تیپت می شدی مثلا می گفتی اخه تو یک روز برفی کی تیپ اسپرت می پوشه که من پوشیدم. اون هم شلوار ...
یه پوزخند ریز روی لبم نقش بست تک تک کلمات غلط جاگذاری شده است و جالب نیست بجاش می تونستی بگی خنده ای کوتاه بر صورتم نقش بست
در ثانی
تو دختری یکم دخترانه تر بنویس؛ همانطور که سوار اتوبوس می شدم زیر چشمی نگاهی به راننده که چشم هایش را از من بر نمی داشت انداختم و تو دلم خنده ای کردم و شانه هایم بی اختیار جمع شد و وقتی روی صندلی نشستم خنده درونیم رونمایی کرد و لبانم از هم کشیده شد و صورتم ژست یک آدم منگل گرفت.
عامیانه می نویسی و این یعنی دنبال فقط جذب مخاطبی نه نگه داشتن مخاطب
معلومه کتاب می خونی ولی سعی کن کتاب های خوب بخونی
از دستم دلخور نشی چون از نوشتت لذت بردم اینا رو گفتم
ببخشید آخر شب نوشتم خسته بودم

 

[Lady_zahra]

محتوا ۱۵
فرم صفر
قلمتو تقویت کن
مهمه داستان از کجا شروع میشه
بجای اینکه بگی تیپم اسپرت بود و وارد جزییات تیپت می شدی مثلا می گفتی اخه تو یک روز برفی کی تیپ اسپرت می پوشه که من پوشیدم. اون هم شلوار ...
یه پوزخند ریز روی لبم نقش بست تک تک کلمات غلط جاگذاری شده است و جالب نیست بجاش می تونستی بگی خنده ای کوتاه بر صورتم نقش بست
در ثانی
تو دختری یکم دخترانه تر بنویس؛ همانطور که سوار اتوبوس می شدم زیر چشمی نگاهی به راننده که چشم هایش را از من بر نمی داشت انداختم و تو دلم خنده ای کردم و شانه هایم بی اختیار جمع شد و وقتی روی صندلی نشستم خنده درونیم رونمایی کرد و لبانم از هم کشیده شد و صورتم ژست یک آدم منگل گرفت.
عامیانه می نویسی و این یعنی دنبال فقط جذب مخاطبی نه نگه داشتن مخاطب
معلومه کتاب می خونی ولی سعی کن کتاب های خوب بخونی
از دستم دلخور نشی چون از نوشتت لذت بردم اینا رو گفتم
ببخشید آخر شب نوشتم خسته بودم

فداتم ینی /:

 

[Lady_zahra]

فداتم ینی /:

معذرت میخام نمیدونستم پسر هستین :|