بهار
حسنا:بهار بسه دیگه دست از سر اون توپ بردار انقد شوتش کردی بد بخت داره میترکه
_این توپ دوسته منه خودم میدونم کی بسه دیگه شوتش نکنم
حسنا:باشه مربی گفت سری بریم
توپو گرفتمو رفتم تو زمین من بهارم بیستو دو سالمه موهای بلند قهوه ای دارم با چشای قهوه ای قدمم بلنده عاشقه فوتبالم فک کنم تا الان متوجه شده باشین که من عاشقه فوتبالم رفتیم تو زمین
مربی:قبل از اینکه چیزی از رقیب بگم خوب گوش کنین امروز مربی و بازیکنای پرسپولیس و استقلال قراره بیان و بازیای شمارو ببینن و برنده از داخلش بهترین بازیکن انتخاب میشه و میتونه یه بار بره و بازیه تیم مورد علاقشو تماشا کنه پس تلاش کنین که بتونین برین
همه ذوق مرگ شدن به جز من البته شدم ولی به رویه خودم نیاوردم بعد از یک ساعت تیم حریف اومد و بازیکنا و مربی های تیما اومدن همه بچه ها جیغ کشیدن من اصلا ولی یواش با چشم دنبالش گشتم تا دیدمش کنار امید عالیشاه نشسته بود سری چشمو برداشتم بازیکن مورد علاقم سیامک نعمتیه ولی به روی خودم نیاوردم رفتیم تو رختکن تا لباس بپوشیم همه بچه ها داشتن راجب بازیکنا حرف میزدن
زهرا:وای حسینو دیدی؟
مونا:حسینو ول کن شجاع فقط
سمیرا اومد پیشم
سمیرا:تو چی چرا به روی مبارکت نمیاری
منو اون کلا با هم مشکل داریم
_مثله شما نیستم بیفتم غش کنم براشون بنابراین تو دلم خوشالیمو می کنم
یه ایش گفتو رفت رفتیم تو زمین بعد از خوندن سرود ملی و انتخاب کردن زمین شرو کردیم بازی کردن
دقیقه هشتاد و نه و ما چهار دو جلوییم همرو هم من زدم باید پنج تایی بشیم یهو یکی روم خطا کرد افتادم پام درد گرفت ولی بلند شدم خیلی درد داشتم ولی با هزار جور بدبختی توپو شوت کردم که گل شد و داور سوتو زد دوباره ردیف شدیم مربیا اومدن کنار تیم ما
فرهاد مجیدی:بازیتون خیلی خوب بود
یهیی گل محمدی:بازیتون عالی بود با بازیکنای تیم مشورت کردیم و اون کسی که میتونه بره ورزشگاه شمایی
منظورش به من بود
_ممنون
مجیدی:میتونی با بازیکن مورد علاقتم عکس بگیری
_اگه خودشون بخوان من میخوام با اقای نعمتی عکس بگیرم
اومد پیشم
ادامه دارد...